گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
گلشن ابرار
جلد دوم
آية الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى


متوفاى 1325
شكوه مرجعيت
محمد اصغرى نژاد
سيد ابوالحسن در سال 1284 ق . در دهكده كوچك ((مديسه )) لنجان اصفهان پا به عرصه وجود نهاد.(192) وى در اصل از سادات موسوى شهر بهبان بود. سالها پيش از تولد وى پدر بزرگش سيد عبدالحميد از بهبهان به اصفهان نقل مكان كرده بود. سيد عبدالحميد از عالمان وارسته نجف و از شاگردان آية الله شيخ محمد حسن نجفى معروف به ((صاحب جواهر)) بود او پس از مراجعت از نجف در اصفهان و لنجان ساكن شد و تا پايان عمر در آنجا به تدريس و انجام امور شرعى اشتغال داشت .
سيد محمد پدر سيد ابوالحسن نيز در همان ايامى كه سيد عبدالحميد به مظنور فراگيرى علوم دينى به عراق مهاجرت كرده بود، در كربلا متولد شد ايشان اگر چه از زمره عالمان شمرده نمى شد مردى خداترس و روشن ضمير بود كه پس از وفات در شهرستان خوانسار به خاك سپرده شد.
تحصيلات
سيد ابوالحسن دروس ابتدايى طلبگى را در زادگاه خود روستاى ((مديسه )) لنجان نزديكى از روحانيان آن ديار آغاز نمود و پس از گذراندن دوره ابتدايى تصميم گرفت به حوزه علميه اصفهان كه در آن عصر يكى از حوزه هاى مهم شيعى به شمار مى رفت مهاجرت نمايد. براى اين منظور با پدرش سيد محمد به مشورت پرداخت اما پدر كه از رنجهاى دروان طلبگى بر فرزند انديشناك بود با وى موافقت نكرد. اين ممانعت رفته رفته اشتياق تحصيل را در آن فرزند نيك فرجام شدت بخشيد و وى را بر هدف خود استوارتر مى ساخت تا اينكه سرانجام پدر را بر اين سفر آسمانى با خويش همراه ساخت .
در اصفهان
سيدابوالحسن در اوايل بلوغ هنگامى كه فقط چهارده بهار را پشت سر نهاده بود، به اصفهان رفت و در مدرسه ((صدر)) حجره اى گرفت و به درس و بحث مشغول شد. شبى از شبهاى زمستان وقتى پدرش براى ديدن فرزند خود به حجره او رفت با وضع نابهنجارى روبرو شد. حجره او را خالى از هر گونه وسايل ابتدايى براى زيستن ديد. نه فرش و گليم و زيراندازى ، و نه چراغى براى روشن كردن حجره . دلسوزيهاى پدر نسبت به نوجوان بى قرارش بار ديگر با كلماتى ماءيوس كننده روح او را آزرده خاطر و دل شكسته نمود. در اين حال رو به سوى قبله ايستاد و امام زمان (عج ) را مورد خطاب قرار داد و با چشمانى اشكبار و لحنى ملتمسانه از مولاى خود عنايتى كارساز را تقاضا كرد شرح توجه و لطف حضرت به وى مجالى ديگر مى طلبد. اما همين اندازه كافى است بدانيم كه در پى آن توسل ، روح اميد و گشايش به جان و راه او دميدن آغازيد و توفيقات وى را انبوه ساخت .
طولى نكشيد كه ايشان پس از مدتى فراگيرى علوم دينى با قلبى شادمان به ((مديسه )) بازگشت .(193)
او در اصفهان از محضر استادانى همچون :
آية الله كلباسى ، آية الله چهار سوقى ، آية الله درچه اى ، آية الله جهانگيرخان قشقايى و... بهره نهاى فراوان برد و در همين ايام خود نيز به تدريس ادبيات عرب و فقه و اصول مى پرداخت .(194)
در عراق
او نزديك به ده سال چون پيكارگر ميدانهاى جهاد در حوزه علميه اصفهان ، پرتلاش به تحصيل و تدريس اشتغال داشت و هنوز به سن 24 قدم ننهاده بود كه به منظور بالا بردن معلومات خويش در سطح عالى و بهره گيرى از دانش شخصيتهاى علمى حوزه بزرگ نجف و سامرا در سال 1307 ق . رهسپار عراق گرديد. وى در آنجا از محضر بزرگانى چون آيات عظام : ميرزا محمد حسن شيرازى (ميرزاى بزرگ ) ميرزا حبيب الله رشتى ، فاضل شربيانى ، شيخ محمد حسن مامقانى ، سيد محمد كاظم يزدى ، آخوند خراسانى ، ميرزا محمد تقى شيرازى و آية الله شريعت اصفهانى بسيار استفاده برد.(195)
وى مدت سه سال در كربلا و سامرا به سر برد. در سامرا در درس آية الله ميرزا محمد حسن شيرازى شركت مى كرد. پس از آن در سال 1310 ق . به شهر نجف اشرف رفت و تا پايان عمر در آن ديار ماندگار شد. در اين سالها از محضر اساتيد بزرگ نجف استفاده برد تا خود از جمله مراجع شيعه گرديد.
موقعيت علمى و مرجع
آية الله اصفهانى داراى ذوقى سليم و فهمى نيكو و نظرى صائب در استنباط و درك احكام و مسائل شرعى بود و همين خصوصيت او را در مجالس ‍ علمى زبانزد اهل دانش نموده بود ژرف نگرى سيد و تاءمل و تعمق بسيارش ‍ در مسائل علمى ستودنى بود.
جولان فكرى و پژوهش بسيار او در جوانب هر مساءله باعث مى شد كه در يك موضوع ، نظريات گوناگونى در طول زمان ، ارائه نمايد و در مسائل پيچيده فقهى به گره گشايى بپردازد. با اين همه تا مدتهاى طولانى حلقه درس او را شاگردانى اندك تشكيل مى دادند. پس از اينكه ميرزا محمد تقى شيرازى ، مرجع تقليد شيعيان مردم را در مسائل احتياطى خويش به وى ارجاع داد، آوازه اش بالا گرفت و روز به روز بر عدد شاگردانش افزوده مى شد، تا جايى كه پس از درگذشت آية الله سيد محمد كاظم يزدى (1337 ق ) حوزه درسش ، پررونق ترين مجمع علمى در ميان مجامع علمى آن روزگار گرديد.(196)
پس از درگذشت آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى (1328 ق ) و آية الله شريعت اصفهانى (1339 ق ) سه نفر از علماى بزرگ نجف به عنوان مرجع تقليد مطرح شدند: آية الله نايينى ، آية الله كاشف الغطاء و آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى ولى با درگذشت آية الله كاشف الغطاء در سال 1344 ق . و درگذشت آية الله نايينى در سال 1355 ق . مقام مرجعيت و زعامت دينى شيعيان ، در وجود آية الله اصفهانى متمركز و منحصر گرديد و تا ده سال بعد كه زندگى را وداع كرد در اين مقام باقى بود.
آثار قلمى
مشهورترين اثر آية الله اصفهانى ، كتاب جامعى در فقه به نام ((وسيلة النجاة )) است كه شامل اكثر مسائل فقهى مورد نياز مسلمانان آن عصر بود. بسيارى از فقها و مراجع بزرگ بر اين كتاب حاشيه زده و شرح نوشته اند. برخى از كتب فقهى كه بنا بر ترتيب كتاب ((وسيلة النجاة )) نگارش يافته عبارتند از ((تحريرالوسيله )) اثر امام خمينى و حواشى آيات عظام بجنوردى ، حمامى ، شاهرودى ، ميلانى ، خويى ، گلپايگانى و...
ديگر تاءليفات آية الله اصفهانى عبارت از:
1. انيس المقلدين
2. حاشيه بر تبصره علامه
3. حاشيه بر ((العروة الوثقى ))
4. حاشيه بر نجاة العباد
5. ذخيرة العباد
6. شرح كفاية الاصول
7. منتخب الرسائل
8. مناسك حج
9. وسيله النجاة الصغرى
10. ذخيرة الصالحين (197)
شاگردان
در مكتب علمى آية الله اصفهانى بسيارى از دانشوران فقه و اصول و مجتهدان عاليقدر و گرانمايه حاضر مى شدند كه برخى از آنان عبارت اند از حضرات آيات :
سيد محمود شاهرودى ، سردار كابلى ، سيد على يثربى كاشانى ، ميرزا آقا اصطهباناتى ، محمد تقى آملى ، شيخ هاشم آملى ، محمد رضا طبسى ، سيد ابوالحسن شمس آبادى ، سيد عبدالله شيرازى ، شيخ على عليارى تبريزى ، علامه طباطبايى ، ميرزا مهدى آشتيانى
ويژگيهاى اخلاقى
آية الله اصفهانى افزون بر اينكه در علوم شرعى و معارف اسلامى تبحر خاصى داشت و در اين ميدان ، گوى سبقت را از ديگران ربوده بود آراسته به صفات و ملكات اخلاقى بود. فروتنى ، بزرگوارى ، خويشتن دارى ، ايثار، ساده زيستى و توكل بر خداوند و توسل به ائمه اطهار از جمله فضايل اخلاقى اين آيت بزرگ الهى بود و دوست و دشمن بدان اذعان داشتند.
در سال 1349 ق . شخصى كه به سببى با آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى خصومت و كينه اى شديد در دل داشت دست به جنايت هولناكى زد و فرزند عالم و فاضل وى را در صف نماز جماعت با خنجر مورد حمله قرارداد و به طرز فجيعى او را كشت . پس از دستگيرى قاتل ، آية الله اصفهانى شخصى را به نمايندگى از طرف خود به دادگسترى فرستاد تا اسباب آزادى او را فراهم كند. آية الله اصفهانى اين گونه از قاتل فرزند خود گذشت و باعث شگفتى همگان گرديد.
آية الله اصفهانى زندگى بسيار ساده اى داشت و به دور از هر گونه مظاهر فريبنده مادى مى زيست . در اوايل طلبگى مجبور بود خود را با شرايط سخت و نامناسب مالى كه بر حوزه هاى علميه حاكم بود و هم اكنون هم نيز هست تطبيق دهد. فشار مالى و شرايط سخت معاش به حدى بود كه او مجبور شد به مدت پانزده شبانه روز با خانواده خويش در يك خرابه زندگى كند. يكى از علما در اين باره مى گويد در خدمت آقا سيد ابوالحسن اصفهانى بودم ، وقتى از كوچه اى كه در آن خرابه اى وجود داشت ، گذر كرديم ، فرمود: من با خانواده ام پانزده روز در اين خرابه ساكن بوديم . چون صاحبخانه ما به من گفته بود كه ديگر راضى نيست در خانه اش باشيم . به ناچار آنجا را تخليه كرديم و به اين خرابه منتقل شديم . تا اينكه بالاخره موفق شدم خانه اى ديگر اجاره كنم .(198)
وى پس از اينكه به مقام مرجعيت تقليد رسيد و هر روز از اطراف و اكناف عالم ، پول و وجوهات شرعى بسيارى به دستشان مى رسيد، باز همچنان به زندگى ساده پيشين خود، زاهدانه ادامه مى داد، و به زخارف دنيوى به ديده حقارت مى نگريست . با اينكه خود سخت محتاج بود، نه خانه ملكى و نه خدمتكارى داشت كه در تهيه و خريد مايحتاج زندگى به وى يارى رساند. با اين حال كمتر روزى اتفاق مى افتاد كه نيازمندى به آية الله اصفهانى مراجعه كند و با دست خالى باز گردد. بسيار اتفاق مى افتاد كه با اينكه خود سخت محتاج بود از بخشش به ديگران دريغ نمى كرد و آنان را بر خود ترجيح مى داد.
نوشته اند: هنگامى كه رهبر انقلاب عراق آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى ازتنگدستى سيد ابوالحسن اصفهانى با اطلاع شد، 500 ليره طلا براى او فرستاد تا با آن مبلغ ، براى خود منزلى بخرد، ولى آية الله اصفهانى آن 500 ليره را در كمال تنگدستى خود به تعدادى از نانوايان شهر داد، تا با آن مبلغ نان مصرفى طلاب علوم دينى و تهيدستان تهيه شود.(199)
دورنگر و ژرف انديش
آية الله امين جبل عاملى درباره آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى مى گويد:
در سال 1352 ق . كه به عراق سفر كردم او را مورد ارزيابى قرار دادم . ديدم مردى است داراى فكرى بزرگ كه ميدان انديشه اش وسيع است . در علم و فقه بسيار وسعت نظر دارد. دورنگر است و ژرف انديش ، داراى راءيى صائب است و تدبيرى نيكو و بسيار موقعيت شناس است .
بر همه مردم ، شفيق و مهربان و داراى نفس سخاوتمند و سياستى بزرگ است . و همين ويژگيها باعث شده كه رياست و زعامت عامه شيعيان را به دست گيرد، چون شايستگى چنين منصب و مقامى را دارد.(200)
شهامت در فتوا
آية الله اصفهانى در باين احكام الهى و آنچه به نظرش صحيح مى رسيد، بسيار با شهامت بود و از كسى باكى نداشت - گر چه در ظاهر به زيان وى تمام مى شد. او مصداق بارز آية شريفه ععع ((... يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومة لائم ...))عععع بود. در راه خدا مجاهده مى كرد و از سرزنش ملامتگران هراسى به خود راه نمى داد.
از جمله فتواهاى آية الله اصفهانى كه جنجال زيادى بر پا نمود، نظريه وى در مورد پاره اى از مراسم ماه محرم و عاشورا بود. وى بر اين باور بود كه قمه زنى و زنجير زنى و كوبيدن طبلها و برخى ديگر كه در ايام محرم و روز عاشورا مرسوم بود، از نظر شرع اسلام حرام است . چون اين فتوا به سنت مردم در ماه محرم پشت پا مى زد و از طرفى با عقايد بسيارى از روحانيون و علماى آن زمان نجف هماهنگى نداشت ، باعث اختلافات و سر و صداى شديد شد و برخى از وعاظ در سخنرانيهاى خود آية الله اصفهانى را به سختى مورد انتقاد و حتى اهانت قرار دادند. ولى وى هرگز حاضر نشد از فتوا و عقيده خود دست بردارد و خوشايند جاهلان و بى خردان سخن بگويد و فتوا صادر كند.
ايشان همچنين در مقابل استعمارگران وحشى و مزدوران داخلى شان ايستادگى مى كرد و با فتاواى خود مردم را به ايستادگى در مقابل آنان ترغيب مى ساخت و در اين راه مقدس نيز مرارتها و سختيها بسيارى را به جان خريد.
درگذشت
آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى تا واپسين سال حيات خويش در نجف اشرف ماندگار بود. او در اواخر عمر خويش دچار ضعف مزاج گرديد و به بيماريهاى گوناگونى مبتلا شد. ايشان در آن سالها در فصل تابستان براى درامان ماندن از گرماى زياد شهر نجف به كاظمين و سامرا مى رفت ، در آنجا گر چه در ظاهر در استراحت به سر مى برد، ولى در عمل اينچنين نبود. او به تنهايى در آنجا به نامه هاى زيادى كه از سوى مسلمانان و دوستدارانش به منظور كسب نظرات فقهى و رهنمودهاى علمى وى برايش ارسال مى شد، پاسخ مى داد و با تنى خسته و كوفته سر بر بالين مى گذارد. چند صباحى پيش از اينكه دار فانى را وداع گويد وضعيت مزاجى وى رو به وخامت گذاشت . به او پيشنهاد كردند كه محلى ديگر را كه داراى هوايى مناسب است ، برگزيند. او ايران را انتخاب كرد اما خيلى زود از سفر به ايران منصرف شد و سفر به بعلبك لبنان را برگزيد پس از مدت زمان كوتاهى كه ايشان در بعلبك بود بسيارى از بزرگان و دانشمندان جبل عامل ، بعلبك ، بيروت ، دمشق و ديگر نقاط لبنان و سوريه با وى ديدار كردند. پس از اينكه وضعيت مزاجى وى تا اندازه اى بهبود يافت ، روزى در اثر سانحه اى به زمين خورد و پس از بازگشت به كاظمين در شب نهم ذيحجه 1365 ق . در 81 سالگى دارفانى را وداع گفت .
پيكر شريف آية الله اصفهانى پس از حمل از كاظمين به نجف و تشييعى كم سابقه در صحن مطهر اميرالمؤ منين عليه السلام كنار قبر فرزند شهيدش سيد محمد حسن و آرامگاه آية الله خراسانى به خاك سپرده شد.
از آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى فرزندان نيك نامى به يادگار ماند كه نام آنان به قرار ذيل است .
1. علامه شهيد محمد حسن اصفهانى (1349 ق .)
2. حجة الاسلام سيد محمد اصفهانى (متوفاى 1326 ق .)
3. سيد على اصفهانى
4. حجة الاسلام سيد حسين اصفهانى
5. فاطمه (همسر حجة الاسلام سيد مير بادكوبه اى )
6. رباب (همسر آية الله سيد حسين اصفهانى بروجنى )
7. مريم (همسر حجة الاسلام سيد جواد اشكورى )
8. زهرا (همسر سيد حسين علوى )
9. بتول (همسر سيد عبدالخالق موسوى زاده